من و تو دو تا پرنده تو قفس زندونی بودیم
جای پر زدن نداشتیم ولی آسمونی بودیم
ابر و بارونو میدیدیم اما دنیامون قفس بود
چشم به دوردستا نداشتیم همینم واسه ما بس بود
اما یک روز اونایی که ما رو با هم دوست نداشتن
تو رو پر دادن و جاتم یه دونه آینه گذاشتن
منِ خوش باور ساده فکر میکردم روبرومی
گاهی اشتباه میکردم من کدومم تو کدومی!
با تو زندگی میکردم قفس تنگ و سیاهو
عشق تو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماهُ
اما یک روز بادِ وحشی رویاهامو با خودش برد
قفس افتاد و شکستُ آینه افتاد و تَرَک خورد
تازه فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم
تو تو آسمونا بودی با پرنده های آزاد
منِ تن خسته رو حتی یکدفعه یادت نیفتاد
حالا این قفس شکسته راهِ آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم دیگه یادم رفته پرواز
الان ای کاش نزدیک تو بودم/تو این راه مه آلود شمالی
با این آهنگ دارم دیوونه میشم/پر از بغضم فقط جای تو خالی
ما با هم تا حالا دریا نرفتیم /از اون خونه از این دنیای خودخواه
تورو شاید یه روزی قرض کردم/به اندازه ی یک سفر کوتاه
میخوام تو آینه ها بهتر از این شم/نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم/با لب هایی که خواهشم بلد نیست
میخوام محکم نگه دارمت این بار/تو که باعث دل تنگیم میشی
بلایی به سر خودم میارم/که تو چشمای من تسلیم میشی
تو مغروری نمیذاری بفهمم/که احساست به من تغییر کرده
دلت از آخرین باری که دیدم/توی آغوش سردم گیر کرده
چه خوبه پیرهن منو بپوشی/بهم تکیه کنی تا خسته میشی
تا بارون بند بیاد بمونی پیشم/تو اینجوری به من وابسته میشی
میخوام تو آینه ها بهتر از این شم/نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم/با لب هایی که خواهشم بلد نیست
میخوام محکم نگه دارمت این بار/تو که باعث دل تنگیم میشی
بلایی به سر خودم میارم/که تو چشمای من تسلیم میشی
نکند موسم سفر باشد
ساربان خفته و بی خبر باشد
بوی باران تازه می آید ، بوی باران تازه می آید
نکند بوی چشم تر باشد ، نکند بوی چشم تر باشد
سخنی از وفا شنیده نشد ، سخنی از وفا شنیده نشد
نکند گوش خلق کر باشد ، نکند گوش خلق کر باشد
نکند عشق در برابر عقل ، نکند عشق در برابر عقل
دست از پای درازتر باشد ، دست از پای درازتر باشد
نکند پرده چون فرو افتد ، نکند پرده چون فرو افتد
داستان ، داستان زر باشد
زیر این نیم کاسه های قشنگ ، زیر این نیم کاسه های قشنگ
نکند کاسه ی دگر باشد ، نکند کاسه ی دگر باشد
نکند آن که درس دین می داد ، نکند آن که درس دین می داد
از خدا ، پاک بی خبر باشد
هم چو سرو ، ایستادن در این باغ
نکند پاسخش تبر باشد
نور کیوان ، نور کیوان در آسمان شب
نکند پوچ و بی ثمر باشد
سلام دوستان
پیشاپیش یلداتون مبارک باشه
برام دعا کنید
فقط دعا...
دوستتون دارم
اینم کادوی من به مناسبت شب یلدا(چلّه )
http://www.persiancards.com/images/ecard/114.swf
البته فقط لینکش با من بود زحمتاش رو یکی دیگه کشیده...
بعد از 8ماه...
من برعکس همه پشت خنده هام غمه
تو برعکس منی شادی و غمگین میزنی
ولی تو فوقش آخرش میگی کلاه رفته سرش
باشه کلاه رفته سرم ولی تو رو از رو میبرم
خطو نشون کشیدم که خدایی نکرده دیدم
چشام دیگه تو رو نبینه آره دوری دوستی همینه
خاطرت هنوز عزیزه ولی از فکری که مریضه
بهتره دوری باشه نه که یه عشق زوری باشه
با تمام وجود غمگینم مثله وقتی که زن نمی سازه
مثله وقتی که دوست می میره
مثله وقتی که تیم می بازه
با تمام وجود غمگینم ، مثله اوقات تلخ تنهایی
فکر کردن به سکس با رویا
شرم احساس زود ارضایی
با تمام وجود غمگینم ، لوله تریاک زیر این تخته
دست و پاهامو با طناب نبند
ترک اعتیاد واقعا سخته
با تمام وجود غمگینم
مرگ جزیی از آرزوم شده
بهتره شعرمو شروع کنم
باز سیگار من تموم شده
با تمام وجود غمگینم
با تمام وجود غمگینم
با تمام وجود غمگینم شادی ام مال سال ها قبله
چشم باز ایستاده می خوابم
مثله اسبی که توی اصطبله
با تمام وجود غمگینم
کشورم نفت به جهان میده
شهرونداش مثله سربازن
همه چی بوی پادگان میده
با تمام وجود غمگینم ، تشنه ام مثله فیل بی خرطوم
رو سرابم دقیق شه چشمام
عاج من خرد می شه با باتوم
با تمام وجود غمگینم
با تمام وجود غمگینم
با تمام وجود غمگینم
حق آزادی انتزاعی شد
وای،هفتاد میلیون مثله من
درد شخصی اجتماعی شد
آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
یادته اون عشق رسوا یادته
اون همه دیوونگی ها یادته
تو میگفتی که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه
آدما آخ آدمای روزگار
چی میمونه از شما با یادگار
آدما آخ آدمای روزگار
چی میمونه از شما با یادگار
دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نمیخوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
دنیای من آقای من
اللهم اجعل محیای محیای من
من برای تو گریه میکنم تو برای من
آقای من
..........................................................................
سامون بده
لیلای من یک خبری به مجنون بده
من که مردم کرب و بلاتو نشون بده
سامون بده
...............................................................................
میگم عاشقم
اما خودم بهتر میدونم که نالایقم
کدوم عاشقی!!!! من که همیشه برای تو آینیه دقم
کجا عاشقم!؟
.................................................................................
دوا بده
درد بده
هر چی دارم ازم بگیر به من یه کربلا بده
التماس دعا
شبی،
پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگه کاغذ
را به او داد. مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای
بلند خواند. پسرش با خط بچه گانه نوشته بود: