شبی،
پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگه کاغذ
را به او داد. مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای
بلند خواند. پسرش با خط بچه گانه نوشته بود:
http://www.img4up.com/up2/72655454744962129358.jpg
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه میخوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن ... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول میدم مشقامو قشنگ بنویسم ... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد
علم بهتر است یا ثروت ؟؟؟؟؟
معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند.
پسر با صدایی لرزان گفت:ننوشتیم آقا..!
پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دستهای قرمز و بادکردهاش را به هم میمالید، زیر لب میگفت: آری! ثروت بهتر است چون میتوانستم دفتری بخرم و بنویسم!!!!!!
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
"برتولد برشت"
دختر کوچولوی صاحبخانه از اقای "کی " پرسید:
اگر کوسه ها ادم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟
اقای کی گفت:البته !اگر کوسه ها ادم بود ند
توی دریا برای ماهیهاجعبه های محکمی میساختند
همه جور خوراکی توی ان میگذاشتند
مواظب بود ند که همیشه پر اب باشد
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند
برای انکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد
گاهگاه مهمانی های بزگ بر پا میکردند
چون که
گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است
برای ماهی ها مدرسه میساختند
وبه انها یاد میدادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهیها اخلاق بود
به انها می قبولاند ند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشوقتی تقد یم یک کوسه کند
به ماهی کوچولو یاد میداد ند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
وچه جوری خود را برای یک اینده زیبا مهیا کنند
اینده یی که فقط از راه اطاعت به دست میایید
اگر کوسه ها ادم بودند
در قلمروشا ن البته هنر هم وجود داشت
از دندان کوسه تصاویر زیبا ورنگارنگی می کشیدند
ته دریا نمایشنامه ییروی صحنه میاوردند که در ان ماهی کوچولو های قهرمان
شاد وشنگول به دهان کوسه ها شیر جه میرفتند
همراه نمایش اهنگهای محسور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار
ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند
در انجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت
که به ماهیها می ا موخت
"زندگی واقعی در شکم کوسه ها اغاز میشود"