حلاج را که می بردند پای چوبه داربه خواهرش گفتند بیاید برای وداع.او هم آمد اما بدون سربند.مردها ، همه بانگش زدند کهپس حجابت کو؟و پاسخ داد : من جز منصور مرد دیگری نمی بینم
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود بابام همیشه داستان حلاجو بی کم و کاست واسم تعریف میکرد منم امشب این قسمتشو که هیچوقت نمیگفت واسش میتعریفم
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود بابام همیشه داستان حلاجو بی کم و کاست واسم تعریف میکرد منم امشب این قسمتشو که هیچوقت نمیگفت واسش میتعریفم